بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 5480
کل یادداشتها ها : 11
چهار چیز برگشت ناپذیر !
زن جوانی در سالن انتظار یک فرودگاه ، منتظر پروازش بود. از آنجائیکه او می بایست مدت زیادی را به انتظار پروازش باشد، تصمیم گرفت برای گذر زمان کتابی خریداری کند. او همچنین یک بسته بیسکویت خرید و در اتاق انتظار فرودگاه روی یک صندلی راحتی نشست تا ضمن استراحت قسمت هایی از کتاب را مطالعه کند. درست در کنار صندلی ، جائیکه بسته بیسکویت درآنجا قرارداشت ، مردی بر روی صندلی کناری نشسته بود و مجله مطالعه می کرد. وقتی که زن جوان اولین بیسکویت را برداشت، مرد کناری نیز یکی از آنها را برداشت. زن کمی ناراحت شد ولی چیزی نگفت. دراین حال او فکر می کرد: « مرد ، چه آدم کهنه مغزی است، اگر سرحال بودم بخاطر این جسارتش حالیش می کردم».
به ازای هر بیسکویتی که زن جوان برمی داشت مرد هم یکی برمی داشت، این موضوع باعث عصبانی شدن زن جوان شده بود ولی نمی خواست به خاطر این موضوع درگیری و دعوا اتفاق بیفتد.
وقتی که تنها یک بیسکویت باقیمانده بود، زن جوان فکر کرد که این مرد حالا می خواهد چکار کند؟ در همین حال مرد آخرین بیسکویت را برداشت آن را به دو نیم کرد و نصفش را به زن داد. زن جوان حالا دیگر به اندازه کافی عصبانی بود! او با همان حالت عصبانیت کتاب و وسایلش را برداشت و با عجله سوار هواپیما و آماده پرواز شد.
زمانیکه زن در درون هواپیما روی صندلی اش نشسته بود، خواست از کیف دستی اش عینکش را بردارد ، ناگهان شگفت زده شد، بسته بیسکویت آنجا بود ، دست نخورده و بازنشده ! او بسیار شرمگین شد!! و دریافت که مرتکب اشتباه شده است ...
او فراموش کرده بود که بیسکویت هایش را در کیف دستی اش گذاشته است .
او بیسکویت های مرد را خورده بود. آن مرد بیسکویت هایش را با زن جوان قسمت کرده بود بدون اینکه ذره ای تندی یا احساس عصبانیت کند.
زن جوان آن موقع تصور می کرد اوست که بیسکویت هایش را با آن مرد قسمت می کند و حالا نه تنها هیچ شانسی برای توضیح دادن وجود نداشت بلکه نمی توانست عذر خواهی هم بکند . حالا دیگر خیلی دیر شده بود......... !!!!!
چهار چیز وجود دارد که هرگز نمی توانی آنها را برگردانی :
سنگ ... بعد از آنکه پرتاب شود.
حرف ... بعد از آنکه گفته شود.
فر صت ... بعد از آنکه از دست برود.
زمان ... بعد از آنکه بگذرد.